آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

گنجینه ای برای سخن دل
آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

گنجینه ای برای سخن دل

غدیر

فصل اول:

فقط همین نبود که میان بیابان بایستد، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند ت ماندگان برسند.

فقط همین نبود!

فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود، صدایش کند و دست را بالا بگیرد، فقط گفتن جمله کوتاه «علی مولاست» نبود...کار اصلا انیقدرها ساد نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت. فصل سختی بود.

بیعت با علی مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همه رنج هایی بود که پشت سر این واژه سه حرفی باید کشید. ایستاد پشتسر واژه ای سه حرفی که در حق، سخت گیر بود. این روز ها ولی همه چیز آسان شده است. این روز ها «علی مولاست» تکه کلامی راحت است.

فصل دوم:

اگر راحت می شود به همه تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیرالمومنین زد و روی تابلو های تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت (علی)!، اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار، حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم. شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم ورنه با او؟!.. کار حتما سخت بود، صبوری بی پایان بر حق، تاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود...

فصل سوم:

آن «مرد ناشناس» که دیروز کوزه آب زنی را آورد، صورتش را روی آب تنور گرفته «بچش! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده» آن مرد نا شناس، سر بر دیوار نیمه خرابی دارد می گرید: «آه از این ره توشه کم، آه از راه دراز» و ما بی آنکه بشناسیمش، همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین می کنیم که با نامش شعر بگوییم، خط بنویسیم، آواز بخوانیم حتی دم بگیریم و از خود بی خود شویم.

عجیب است! مرد هنوز هم «مرد ناشناس» است.

دولت عشق

گفت: فقیرم 

گفتند: نیستی 

گفت: فقیرم، باور کنید 

گفتند: نه! نیستی 

گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید 

و حال و روزش را تعریف کرد. گفت که چقدر دستهایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند. 

گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم! 

گفتند: صد دینار اگر به تو بدهند حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟ از ما فرزندان محمد(ص) 

گفت: نه! به خدا قسم نه 

_«هزار دینار؟» 

_ نه! به خدا قسم نه 

_ دهها هزار؟ 

_ نه!باز دوستتان خواهم داشت. 

گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟ 

 «چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»  

 

 واقعا به قیمت گزاف نه! به قیمت معمولی هم دینمان را نمی فروشیم؟؟

 

جمعه...

سلام آقا...

راستش را بگویم؟ نیا آقا! آماده نیستیم! این همه کار، درس، کارای فرهنگی! مسافرت و...تازه هفته دیگه هم عیده!

نیا آقا! اینجا کسی آمدنت را انتظار نمی کشد...نیا باران، زمین جای تو نیست! می دانم خودت نیز می ترسی بیایی و باز هم تو بمانی و یار نمایانی که خواسته هایشان تمامی ندارد...بیایی و بمانی با رفاهی که منتظرش هستیم...

نیا آقا!

آسمان دل کسی اینجا از نبودنت نمی گیرد...

ای همه وجود و آرامش، مردم این شهر شلوغ هوای بودنت را ندارند!

دلم برای گوش هایم می سوزد...برای چشم هایم...آقا "عزیز علی ان اری الخلق و لا تری"...اما تو...باور مکن...باور نکن مهدی فاطمه که بی تو دلمان بگیرد، باور نکن که غروب جمعه غم ندیدنت بر دلهایمان سنگینی کند............

خلاصه بگویم!باور نکن که...

قدمی برای ظهورت بردارم

که کوتاه بیایم از گناهان هرروزه ام....

خسته ام پدر...خسته از بودن های تکراریم...یک نظر مولا، آقا........یک نظر...



کاش باور کنیم...


امروز کسی...

امروز کسی برای تو سجاده وا نکرد

بغضی ترک ندیده و گلویی صدا نکرد

انگار ما بدون حضور تو راحتیم

وقتی کسی برای ظهورت دعا نکرد

ما را همین صدا نزدن بی خیال کرد........

ما را همین صدا نزدن با خدا نکرد

وقتی که دامن تو رها شد ز دست ما

دست گناه دامن مارا رها نکرد...

یابن الحسن، در روزگار ما چو بیابان نشین شدی

خاکم به سر که دل ما حیا نکرد.........

آقا از گناهان ما بیابان نشین شدی...نمی دونم وقتی میگم یابن الحسن با چه رویی صدات می کنم؟؟؟

آقا...توبه از اینکه دل بی بندوبار ما...

جایی برای آمدن یار وا نکرد...

"آخر پدر اینقدر آدم تو این دلمون جا دادیم که دیگه جایی برای شما نمونده...سهم عشق شما را خرج کسان دیگر کردیم مولا..."

پدر هرشب پیش خدا واسه من ریش گرو می ذاری...اما ما از صبح که بلند میشیم آبروی شما رو می بریم..............

خسته شدم آقا....

خسته شدم پدر...



"المستغاث بک یا صاحب الزمان (عج)"

العجل مهدی فاطمه(س)....

العجل...

          

سلام جهاد اکبر



دوباره روزای سیاه بیچارگی رسیده

توی خونه ی سینه خالی از عکس یک شهیده

دیگه نگامون به زمین کرده عادت

تو آسمون دل نمیاد عطر شهادت

تو روزگاری که مرده حتی خجالت

از این سیاهی به خدا شهدا شرمنده ایم....

خالی شده جای شما شهدا شرمنده ایم.....

ما اونایی هستیم که گفتیم رزمنده ایم همیشه

ولی یک روز اومد که دیدیم تیشه زدیم به ریشه

حسرتوم امروز آسمون بهشته

حسرتمون راه بی نشون بهشته

حسرت گلای لاله گون بهشته

دلی که تنگه می خونه شهدا شرمنده ایم

حضرت زهرا می دونه شهدا شرمنده ایم

رسیده روزی که نباید چشمامونو ببندیم

روزی که باید به هرچی بی دردیه بخندیم

چشم مادری که هنوزم چشم به راهه

می بینه که امروز آرزوهاش تباهه

"به چشمای من و تو خواب راهت گناهه"

از اینکه عاشق نشدیم شهدا شرمنده ایم...

از اینکه لایق نشدیم شهدا شرمنده ایم...


منتظران مهدی به هوش باشید!

منتظران مهدی به گوش باشد!

 جهاد برای پدر نزدیک است....

اما فراموش نکن! شرط حضور گواهی جهاد اکبر است...

اینقدر نگوییم:" آقا بیاید کاری کنیم...

بیایید کاری کنیم آقا بیاید...


بس است دیگر جهان بی مهدی.........