آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

گنجینه ای برای سخن دل
آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

آسمانی شو تا خاک زمین خاکیت نکند...

گنجینه ای برای سخن دل

دورم

 راهت نمی افتد به ما انگار یک بار...بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار...یک بار... 

آقای من..دیدند خیلی ها تو را....اما نبوده سهم نگاه من از آن بسیار یک بار 

بین بساطم نیست آهی که بگیرد چشم خریدار تو را ای یار...یک بار.... 

یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد.......؟؟ پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار... 

این عاصی بر روی خاک افتاده را هم در زمره دلدادگان بشمار یک بار... 

آقای من ناقابل است اما دعا دارم همیشه...خرج تو گردد جان بی مقدار من یک بار... 

 

راهت نمی افتد به ما انگار یک بار...مدت هاست دیگر حضورت را نمی فهمم آقا...کجایم؟ کجایی آقا؟ خسته ام...دستی بر دل بی قرار فرزندت بگذار...یک بار...یک بار...

مشت خدا

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم
گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر
بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش
می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه
برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: “دخترم! خجالت نکش، بیا جلو
خودت شکلاتهاتو بردار”
دخترک پاسخ داد: “عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ “
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
و دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
————–
داشتم فکر میکردم حواسمون به‌اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم
و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره
امام صادق علیه السلام در دعایی می‌فرمایند:
 
یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ
أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه‏
 
ای عطا کننده‌ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر
دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.
(کافی، ج ۲، ص ۵۹)

مسافر...

ای عاشقان ای عاشقان! 

دل را چراغانی کنید 

ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید 

معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش 

تا سرکشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش... 

  

 

 

یار فراخواند مرا.... 

السلام علی علی بن موسی الرضا... 

نایب الزیارتون هستم... 

 

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم،
خیلی کم می خندیم،
خیلی تند رانندگی می کنیم،
خیلی زود عصبانی می شویم،
تا دیروقت بیدار می مانیم،
خیلی خسته از خواب برمی خیزیم،
خیلی کم مطالعه می کنیم،
اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است.
خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم وخیلی زیاد دروغ می گوییم
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛
تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان بهآن سو برویم
فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضا درون را نه، ما اتم را شکافته ایم اما تعصب خود را نه!
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن،
درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر،
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتریتولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم.
ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردمی بلند قامت اما شخصیت های پست،
سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاقبیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید،
زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است
در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه
توجهی به نیازهایتان داشته باشید
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را
که دوست دارید ببینید
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه کهدوست دارید از آن استفاده کنید
عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید.
بیایید نامهای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند
به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه
باشد
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به
خودتان می گویید که "یکی از این روزها" آنرا خواهم فرستاد، اگر تا ابد
هم زنده باشید هرگز نخواهید فرستاد!


آی منتظران...

در نامه نوشتند که از یک مشتند 

گفتند که هم بیعت او هم پشتند 

ای منتظران! حسین را روز دهم 

جمعیتی از منتظرانش کشتند.... 

 

 

این روز ها نیستم....در خودم نیستم....دوستان، بابت عدم به روز رسانی وبلاگ...شرمنده ام.... 

دعام کنید...